شرکت نیوول Newell
ﻧﻴﻮول Newell در ﺳﺎل 1902 ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﺷﺮﻛﺖ ﺧﺮده ﭘﺎ در زﻣﻴﻨﻪ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﻴﻠﻪﻫﺎی ﭘﺮده ﭘﺎ ﺑﻪ ﻋﺮﺻﻪ وجود گذاشت و اﻛﻨﻮن ﺑﺎ ﻋﻨﻮان ﻧﻴﻮولراﺑﺮﻣﻴﺪ ﺑﻪﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﺑﻨﮕﺎه ﺑﺰرگ ﻣﺎدر در ﻋﺮﺻﻪ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺗﺠﺎرت و کسب و کار میپردازد و طیفی از ﻣﺤﺼﻮﻻت ﻣﺘﻨﻮع از ﻣﻮاد غذایی گرفته ﺗﺎ ﻣﺤﺼﻮﻻت اداری را ﺗﻮﻟﻴﺪ مینماید .
در ﺳﺎل 1966، داﻧﻴﻞ ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺪﻳﺮ ﻋﺎﻣﻠﻲ ﺷﺮﻛﺖ ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول Newell ﻣﻨﺼﻮب ﺷﺪ. در آن زﻣﺎن، ﺷﺮﻛﺖ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ خردهفروش فعالیت میکرد و ﺑﺎ درآﻣﺪ ﺳﺎﻟﻴﺎﻧﻪ 14 ﻣﻴﻠﻴﻮن دﻻر، هیچگونه اﺳﺘﺮاﺗﮋی ﻣﺸﺨﺼﻲ ﺑﺮای آﻳﻨﺪه ﺧﻮد ﺗﺪوﻳﻦ ﻧﻨﻤﻮده ﺑﻮد . ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ ﺑﺎ ﺷﻌﺎر ” بر اساس آنچه ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻧﺤﻮ اﻧﺠﺎم میدهیم ﺑﻪ ﭘﻴﺶ روﻳﻢ ” اﺳﺘﺮاﺗﮋی جدید ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول را تثبیت ﻛﺮد .
ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ ﺗﻤﺎﻳﻞ داﺷﺖ ﺑﺮﺧﻲ از کسب و کارهای ﻛﻮﭼﻚ ﺑﺎزار را ﺑﺎ ﺷﺮﻛﺖ ﺧﻮد ادﻏﺎم ﻧﻤﺎﻳﺪ و ﻫﻤﻮاره ﺑﺮ اﺳﺎس اﻳﻦ ﮔﺰاره ﻛﻪ ” ﻣﺎ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ چطور محصولاتی ﺑﺎ ﺣﺠﻢ ﺑﺎﻻ و ﻗﻴﻤﺖ ﭘﺎﻳﻴﻦ تولید کنیم و ﻣﺎ میدانیم ﭼﻄﻮر ﺑﺎ عمدهفروشان ارﺗﺒﺎط ﺑﺮﻗﺮار ﻛﺮده و ﻣﺤﺼﻮﻻت ﺧﻮد را ﺑﻪ آﻧﺎن ﺑﻔﺮوﺷﻴﻢ ” ﻣﺴﻴﺮ اﺳﺘﺮاﺗﮋﻳﻚ ﺷﺮﻛﺖ را ﻃﺮح مینمود .
در ﺳﺎل1967، ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ ﺷﺮﻛﺖ ﻣﻴﺮا ﻛﺖ ﻛﻪ ﻳﻜﻲ از شرکتهای تولیدکننده ﻟﻮازم ﺑﻬﺪاشتی بود را اﻛﺘﺴﺎب ﻛﺮد ( به ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول افزود) ؛ﺑﺪﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺗﻮاﻧﺴﺖ به یکی از ﺗﺎﻣﻴﻦ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎن در ﭼﺮﺧﻪ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﺤﺼﻮﻻﺗﺶ نزدیک شود.ﻫﺪف ﺷﺮﻛﺖ از اﻳﻦ اﻗﺪام کاهش هزینهها و دﺳﺘﻴﺎﺑﻲ به بازارهای ﻓﺮوش ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺮای ﻣﺤﺼﻮﻻﺗﺶ ﺑﻮد .
ﺑﻌﺪ از ﺳﻪ دﻫﻪ، ﺑﻴﺶ از 75 اﻛﺘﺴﺎب ” Acquisition ” ﺗﻮﺳﻂ اﻳﻦ ﺷﺮﻛﺖ اﻧﺠﺎم ﮔﺮﻓﺖ ﻛﻪ درواقع ﻫﻤﻪ آنها ﺗﻮﺳﻂ اﺳﺘﺮاﺗژی اوﻟﻴﻪ ﺗﺪوﻳﻦ ﺷﺪه ﺗﻮﺳﻂ ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ ﻫﺪاﻳﺖ میشد. ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول ﺑﺎ اﺗﺨﺎذ اﻳﻦ دﻳﺪﮔﺎه ﻛﻪ “ﺗﺮﻛﻴﺐ و ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﻛﺮدن ﺧﻄﻮط ﺗﻮﻟﻴﺪی خردهفروشان اﻛﺘﺴﺎب ﺷﺪه ﺑﺎ ﺷﺮﻛﺖ میتواند اﺛﺮﺑﺨﺸﻲ ﻛﻞ ﺑﻨﮕﺎه را در ﺑﺎزار اﻓﺰاﻳﺶ دﻫﺪ” اﻗﺪام ﺑﻪ اﻛﺘﺴﺎب مینمود؛ ﺑﻪ ﻋﺒﺎرت دﻳﮕﺮ ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﻲ ﺧﻄﻮط ﺗﻮﻟﻴﺪی خردهفروشان اﻛﺘﺴﺎب ﺷﺪه ﺗﻮﺳﻂ ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول ﻳﻜﻲ از مهمترین مراحل اﺳﺘﺮاﺗﮋی تدوینشده ﺗﻮﺳﻂ ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ ﻣﺤﺴﻮب میشد .
ﭘﺲ از ﺗﺪوﻳﻦ اﻳﻦ اﺳﺘﺮاتژی و اﻧﺠﺎم اینگونه اﻗﺪاﻣﺎت، ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول ﺗﻮاﻧﺴﺖ در ﺳﺎل 1997، ﺑﺎ ﻓﺮوش ﺣﺪود 3 ﻣﻴﻠﻴﺎرد دﻻر، در رتبهبندی ﻓﻮرﭼﻮن، رﺗﺒﻪ 22 را ﻛﺴﺐ ﻧﻤﺎﻳﺪ. ﻳﻜﻲ از دﻻﻳﻞ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول را میتوان در ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻣﻨﺎﺑﻊ آن داﻧﺴﺖ .
در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﻣﺤﺼﻮﻻت ﻧﻴﻮول ﻃﻴﻒ وﺳﻴﻌﻲ از ﭘﺎراﻓﻴﻦ ﺷﻤﻊ، سنجاقسر و ﻣﺤﺼﻮﻻت اداری برمیگیرد؛ ﺑﻪ ﻋﺒﺎرت دﻳﮕﺮ اﮔﺮﭼﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول ﺑﻪ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﺤﺼﻮﻻت ﻧﺎﻣﺮﺗﺒﻂ پرداخت اما ﻫﻤﻪ آنها ﺗﺤﺖ ﻳﻚ استراتژی خاص و ﻧﻮﻳﻦ ﻫﺪاﻳﺖ میشدند.ﻋﻠﻴﺮﻏﻢ آنکه هیچگونه ﺗﺸﺎﺑﻬﻲ در ﻣﺤﺼﻮﻻت ﺗﻮﻟﻴﺪی ﺷﺮﻛﺖ وﺟﻮد ﻧﺪاﺷﺖ، اﻣﺎ از ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻳﻜﺴﺎﻧﻲ ﺑﺮای ﺗﻮﻟﻴﺪ این محصولات ﻣﺘﻨﻮع اﺳﺘﻔﺎده میشد. ارﺗﺒﺎط ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول ﺑﺎ واﺣﺪﻫﺎی خردهفروشی ﺧﻮد ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﻛﺎراﻳﻲ ﺑﺎﻻﻳﻲ را در ﺗﻮﻟﻴﺪ و ﺳﻴﺴﺘﻢ خدمترسانی ایجاد ﻛﻨﺪ. در واﻗﻊ ﻧﻴﻮول ﺗﻮاﻧﺴﺖ تعادلی بسیار ﻋﺎﻟﻲ ﺑﻴﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ و کسب و کار ﺧﻮد ﺑﺮﻗﺮار ﺳﺎزد .
ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول ﺗﻤﺮﻛﺰ اﺻﻠﻲ ﺧﻮد را ﺑﺮ ﺣﻔﻆ قابلیتهای اﺳﺎﺳﻲ ﺷﺮﻛﺖ ﻗﺮار داد و رﻗﺎﺑﺖ را در ﻫﺮ واﺣﺪ کسب و کار ارﺗﻘﺎء داد.ﺗﺤﺖ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺎﻟﻜﻴﺘﻲ ﻣﻴﺰان ﺳﻮد سهام شرکت ﺑﻪ ﺳﻪ ﺑﺮاﺑﺮ اﻓﺰاﻳﺶ ﻳﺎﻓﺖ از % 5ﺑﻪ 15 % .
در ﺣﻘﻴﻘﺖ اﻳﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺷﺮﻛﺖ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺗﻌﻴﻴﻦ مینمود .ﺷﺮﻛﺖ ﭼﻪ واﺣﺪﻫﺎی کسب و کاری راﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ اﻳﺠﺎد ﻛﻨﺪ و ﭼﻪ واﺣﺪﻫﺎﻳﻲ را نمیتواند اﻳﺠﺎد ﻛﻨ.اتخاذ ﭼﻨﻴﻦ اﺳﺘﺮاﺗﮋی نوآورانهای ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺷﺮﻛﺖ را ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ در ﺑﺎزار ﻣﻠﻲ بلکه در ﺑﺎزار ﺟﻬﺎﻧﻲ دﮔﺮﮔﻮن ﺳﺎﺧﺖ؛ بهعبارتدیگر ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺑﻴﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ و واحدهای کسب و کار ایجادشده ﺑﻪ ﻳﻜﻲ از استراتژیهای اﺳﺎﺳﻲ ﺷﺮﻛﺖ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺷﺪ.ﺗﻮﺟﻪ ﻣﺴﺘﻤﺮ ﺑﻪ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺑﻴﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ و واﺣﺪﻫﺎی کسب و کار باعث شد کسب و کارهایی در اﻳﻦ ﺷﺮﻛﺖ ﺷﺮوع ﺑﻪ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻧﻤﻮدﻧﺪ ﻛﻪ در ﻧﻬﺎﻳﺖ برای بنگاه ﻣﺎدر ارزش اﻓﺰاﻳﻲ داﺷﺘﻨﺪ .
یکی دﻳﮕﺮ از دﻻﻳﻞ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ اﻳﻦ ﺷﺮﻛﺖ را میتوان ساختار ﺳﺎزﻣﺎﻧﻲ آن داﻧﺴﺖ. ﻳﻜﻲ از ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ چگونه میتوان کنترل و ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﻲ را در سازمان ﻓﺮاﻫﻢ آورد ﺗﺎ بتوان منابع را به صورت اﺛﺮﺑﺨﺶ ﻣﻮرد بهرهبرداری قرارداد . ﺳﺎزﻣﺎن ﺑﺎ ﺷﺎﻟﻮده ﺷﻜﻨﻲ ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺧﻮد و از ﺑﻴﻦ بردن ساختار ﺑﻮروﻛﺮاﺗﻴﻚ در واحدهای کسب و کار ﺧﻮد، ﺗﻮاﻧﺴﺖ هماهنگیهای ﻻزم را به وجود آورد. ﻣﺪﻳﺮان ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول ﺑﺮ اﻳﻦ اعتقاد بودند ﻛﻪ ﺗﺴﻬﻴﻢ ﻧﻤﻮدن ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﻴﺮوی ﻓﺮوش ﻣﺸﺘﺮک (ﻳﻜﻲ از ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺷﺮﻛﺖ)، ﻫﻤﻮاره ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ روش ﺑﺮای کسب همافزایی نیست،ﺑﻠﻜﻪ اﻧﺘﻘﺎل ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺣﻴﺎﺗﻲ در ﺳﺮاﺳﺮ واﺣﺪﻫﺎی کسب و کار ﺑﺪون اﻳﺠﺎد ﻟﻄﻤﻪ ﻳﺎ ﻛﺎﻫﺶ اﺳﺘﻘﻼل آن واﺣﺪﻫﺎ، میتواند همافزایی را در شرکت ﺑﻬﺒﻮد ﺑﺨﺸﺪ. ﻳﻜﻲ دﻳﮕﺮ از ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول را میتواند داﻧﺸﻲ ﺑﻮدن ﺳﺎزﻣﺎن داﻧﺴﺖ .
ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول بهطور آﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﻣﺪﻳﺮان را در ﻣﻴﺎن واﺣﺪﻫﺎی کسب و کار ﺟﺎﺑﺠﺎ و ﻳﺎ از واﺣﺪﻫﺎی کسب و کار ﺑﻪ ﺳﻄﻮح ﺑﺎﻻﺗﺮ اﻧﺘﻘﺎل میداد. ﭼﻨﻴﻦ روﻳﻜﺮدی ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول ﺗﺠﺎرب کسبشده را ﺑﻴﻦ ﻛﺎرﻛﻨﺎن اﻧﺘﻘﺎل داده و درنهایت، ﻛﺎرﮔﺮان و ﻣﺪﻳﺮاﻧﻲ دانش گر ﭘﺮورش دﻫﺪ .
اﻳﺠﺎد سیستمهای ﻛﻨﺘﺮل ﻳﻜﻲ دﻳﮕﺮ از اقدامات ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ ﺑﻮد.سیستمهای ﻛﻨﺘﺮل ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻧﻘﺶ ﺑﺴﻴﺎر ﻣﻬﻤﻲ در بنگاههای ﻣﺎدر اﻳﻔﺎ میکند.ﺑﺪون وجود چنین ﺳﻴﺴﺘﻤﻲ، ﺑﺨﺶ ﻣﺮﻛﺰی ﺷﺮﻛﺖ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﺴﻴﺮ استراتژیک کل ﺑﻨﮕﺎه و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻋﻤﻠﻜﺮد اﺛﺮﺑﺨﺶ ﺑﺮای تکتک واحدهای کسب و کار را از دﺳﺖ میدهد. شرکتها ﻋﻤﻮﻣﺎ دو ﻧﻮع ﺳﻴﺴﺘﻢ ﻛﻨﺘﺮﻟﻲ دارﻧﺪ ﻛﻪ عبارتاند از ﺳﻴﺴﺘﻢ ﻛﻨﺘﺮل ﻣﺎﻟﻲ و ﻋﻤﻠﻜﺮدی. اﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻛﻪ ﺷﺮﻛﺖ کدامیک از سیستمهای ﻛﻨﺘﺮﻟﻲ را ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺣﻴﺎﺗﻲ و واحدهای کسب و کار خود مناسب ﺑﺪاﻧﺪ، از اﻫﻤﻴﺖ ﺑﺴﻴﺎر زﻳﺎدی ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ.سیستم کنترلی تدوینشده ﺗﻮﺳﻂ ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ ﻛﺎﻣﻼ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﻣﻨﺎﺑﻊ و واﺣﺪﻫﺎی کسب و کار ﺷﺮﻛﺖ ﺑﻮد .
دﻻﻳﻞ اصلی موفقیت نیوول
- اﺳﺘﺮاﺗﮋی ﺷﺮﻛﺖ ﻫﻤﻮاره ﺗﺤﺖ اﻳﻦ چشم انداز ﻛﻪ”ﭼﻄﻮر ﻳﻚ ﺷﺮﻛﺖ، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﺑﻨﮕﺎه ﻣﺎدر، میتواند ارزش اﻓﺰاﻳﻲ ﻛﻨﺪ”، ﻫﺪاﻳﺖ میشد زﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ ﺑﻪ ﺗﺪوﻳﻦ اﺳﺘﺮاﺗﮋی ﻧﻴﻮول ﭘﺮداﺧﺖ، ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺷﺮﻛﺖ ﺑﺴﻴﺎر ﻣﺤﺪود ﺑﻮدﻧﺪ، اﻣﺎ ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ ﺑﺎ اﻳﺠﺎد ﺗﻌﻬﺪ ﺑﻪ سرمایهگذاری و ایجاد ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺣﻴﺎﺗﻲ در ﺷﺮﻛﺖ، ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ﺷﺮﻛﺖ را ﺑﺮای رﻗﺎﺑﺖ در ﺑﺎزار در ﺣﺎل ﺗﻐﻴﻴﺮ، اﻓﺰاﻳﺶ داد .
- استراتژیهای تدوینشده ﺗﻮﺳﻂ اﻳﻦ ﺷﺮﻛﺖ، ﻫﻤﻮاره ﺑﺮ اﻳﻦ ﻣﺒﻨﺎ ﻗﺮار داﺷﺖ ﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎ واﺣﺪﻫﺎﻳﻲ از کسب و کار اﻳﺠﺎد ﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ از منابع ﻣﺸﺘﺮﻛﻲ اﺳﺘﻔﺎده ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ.ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﻋﻠﺖ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول را نمیتوان ﺻﺮﻓﺎً ﺑﻪ ﻛﻴﻔﻴﺖ واﺣﺪﻫﺎی ﻣﺴﺘﻘﻞ کسب و کارش ﻧﺴﺒﺖ داد بلکه ﺑﺮ اﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ اﻳﻦ واﺣﺪﻫﺎ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ را ﺗﻘﻮﻳﺖ میکردند ﻧﻴﺰ ﺑﺎﻳﺪ اﺷﺎره ﻧﻤﻮد .
- اﺳﺘﺮاﺗﮋی ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول در زﻣﺎن ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ ﻫﻤﻮاره ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﻧﻴﺎز ﺑﺎزار ﺗﺪوﻳﻦ میشد .
- در ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول، ﻣﻨﻔﻌﺖ و سود اﻋﻀﺎی ﺷﺮﻛﺖ (ﻛﺎرﻛﻨﺎن ﺷﺮﻛﺖ) ﻫﻤﻮاره ﺑﻴﺸﺘﺮ از هزینههای آن ﺑﻮد.وﺟﻮد ﺳﻮد ﺳﻬﺎم ﺑﺮای ﻫﺮ ﻳﻚ از کارکنان، اﻧﮕﻴﺰه آﻧﺎن را ﺑﺮای ﺑﻬﺒﻮد ﻋﻤﻠﻜﺮد واﺣﺪﻫﺎی کسب و کار ﺧﻮد اﻓﺰاﻳﺶ میداد.ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ میتوان ﮔﻔﺖ ﺑﺴﻴﺎری از مزیتهای ﺷﺮﻛﺖ نشئتگرفته از ﺑﻬﺒﻮد ﻋﻤﻠﻜﺮد در هریک از واﺣﺪﻫﺎی کسب و کار ﺑﻮد .
- مهمترین ﻋﺎﻣﻞ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻴﻮول را میتوان در اﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ داﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻣﻲ استراتژیهای خرد تدوینشده ﺗﻮﺳﻂ ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ در ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻳﻚ ﺳﻴﺴﺘﻢ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﻋﻤﻞ میکردند.در ﺣﻘﻴﻘﺖ اﻳﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺣﻴﺎﺗﻲ ﻧﻴﻮول ﺑﻮد ﻛﻪ ﺗﻌﻴﻴﻦ میکرد ﺷﺮﻛﺖ در چه کسب و کارهایی رﻗﺎﺑﺖ ﻛﻨﺪ، ﻃﺮح ﺳﺎزﻣﺎﻧﻲ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ و ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﻲ و ﻛﻨﺘﺮل در ﻣﻴﺎن واﺣﺪﻫﺎی کسب و کار ﺑﺮﻗﺮار ﺷﻮد.
- تیم مشاوران مدیریت ایران : مطالب این سایت شامل حمایت از حق مؤلف و مترجم است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.